شما ملاحظه فرماييد كه امام سجاد عليه الصّلاة والسّلام، آن مركز نورانيّت، آن معدن معنويت و كمال، زيْنِ همه عابدين عالم، در دعاهاى صحيفه سجاديه، با خود چگونه مواجه مىشود و خود را چطور در مقابل پروردگار عالم قرار مىدهد و استغاثه مىكند! در نيمه شب و بعد از نماز شب؛ آن هم نه نماز شبِ آدم معمولى و عادى، بلكه نماز شبِ سيّد سجاد، آن امام همام به پروردگار عالم رو مىكند و مىگويد: «و هذا مقام من استجبى لنفسه منك و سخط عليها و رضى عنك». يعنى «پروردگارا! من به خاطر نفس خودم، به خاطر ضعفها و نقصهاى خودم از تو شرمندهام. بر نفس خود خشمگينم و از تو راضىام.» اين جمله را امام سجاد عليهالصّلاة والسّلام، به پروردگار عالم مىگويد: «فتلقّيك بنفس خاشعه و رقبة خاضعه.» بازنگرى در خود اين است، كه انسان، آسمان كمال را مرحله پس از مرحله طى مىكند و كامل مىشود. اگر انسانهاى والا پديد مىآيند و اگر معنويّات و زيباييها خود را ظاهر مىكنند و نشان مىدهند، همه بر اثر بازنگرى در خود و ديدن نقايص و عيبهاى خود است. برخلاف انسانى كه چشم را بر روى همه اين ضعفها ببندد؛ خود را فارغ بداند؛ مغرور به خود و مغرور به خدا شود؛ مغرور به اندك شعله نورانيّتى شود كه در وجود او و بالاخره در وجود هر انسانى هست و خود را نشان داده است و نهايتاً به همين قانع شود. بعضى افراد هستند كه به كمترين خيرى از خيرات در وجود خودشان قانعند. فردى كه چنين است، ديگر كمال را نمىتواند طى كند.
بيانات در ديدار پرسنل و فرماندهان ارتش
۱۳۷۵/۰۱/۲۸